~.~.~ کلبه ی فقیرانه من ~.~.~

~.~.~ بده دستات و به دستام تا با هم کلبه بسازیم ~.~.~ کلبه ای پر از من و تو از من و تو ما بسازیم ~.~.~

~.~.~ کلبه ی فقیرانه من ~.~.~

~.~.~ بده دستات و به دستام تا با هم کلبه بسازیم ~.~.~ کلبه ای پر از من و تو از من و تو ما بسازیم ~.~.~

به سراغ من نیایید!!!

 به سراغ من اگر می آیید.
 نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من ...!!!!

 

 

قایقی خواهم ساخت

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کس نیست که در بیشه عشق

قهرمانان را بیدار کند

---===========================---

قایقی از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

همچنان خواهم راند

نه به آبی ها دل خواهم بست

نه به دریا- پریانی که سر از آب به در می آرند

و در آن تابش تنهایی ماهی گیران

می فشانند فسون از سر گیسوهاشان

همچنان خواهم راند

---===========================---

پشت دریاها شهری است

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

بام ها جای کبوترهایی است

که به فواره هوش بشری می نگرند

دست هر کودک ده ساله شهر ، شاخه معرفتی است

مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند

که به یک شعله به یک خواب لطیف

خاک موسیقی احساس تو را می شنود

و صدای پر مرغان اصاطیر می آید در باد

---===========================---

پشت دریاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشم سحرخیزان است

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

---===========================---

پشت دریاها شهری است

قایقی باید ساخت

---===========================---

سهراب سپهری