-
~.~.~ آخرین پست وبلاگ ~.~.~
سهشنبه 9 مرداد 1386 19:03
-
شقایق
جمعه 22 تیر 1386 20:03
شقایق اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر...
-
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
جمعه 8 تیر 1386 10:44
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم شبنم شبنم رهگذاری خواهد...
-
~.~ دل کسی رو نشکن تا دلت نشکنه ~.~
سهشنبه 29 خرداد 1386 10:01
اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره ... و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام...
-
~.~.~ نون عشقو می خوریم ~.~.~
دوشنبه 17 اردیبهشت 1386 21:51
-
تقاضا
جمعه 7 اردیبهشت 1386 18:42
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 فروردین 1386 21:11
-
برو دیگه نبینمت
چهارشنبه 8 فروردین 1386 20:39
این یه شعره فقط اشتباه برداشت نکنید!!!! گفتی عروسکت بگم مترسک هم زیادیته گیره و آه و ناله تم ادا اصول و بازیته دم از رفاغت می زدی زالو از آب در اومدی سگ از تو با وفاتره به ساده گیم نارو زدی این دفعه کور خوندی عزیز اشکای تمساح تو نریز خون تو آخر می ریزم یه جا با یه خنجر تیز برو دیگه نبینمت مشق شبام و خط زدی هر چی حالیت...
-
++هرگزوقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران++
جمعه 13 بهمن 1385 13:01
هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران. ●●●●● ***** ●●●●● ***** ●●●●● ***** ●●●●● ***** ای دوست من من آن نیستم که می نماید نمود آن پیراهنی است که به تن دارم .پیراهنی بافته ز جان که مرا از پرسش های تو و تو را از فراموشی من در امان می دارد. آن منی که در من است در خانه خاموشی ساکت است و تا ابد همان...
-
"او رفت و من نشناختمش "
پنجشنبه 21 دی 1385 22:06
هوالجمیل در رویا دیدم که با خدا حرف میزنم او از من پرسید :آیا مایلی از من چیزی بپرسی؟ گفتم ....اگر وقت داشته باشید.... لبخندی زد و گفت: زمان برای من تا بی نهایت ادامه دارد چه پرسشی در ذهن تو برای من هست؟ پرسیدم: چه چیزی در رفتار انسان ها هست که شما را شگفت زده می کند؟ پاسخ داد: آدم ها از بچه بودن خسته می شوند ... عجله...
-
روزهای روشن خدا حافظ
سهشنبه 12 دی 1385 21:30
روزهای روشن خدا حافظ سرزمین من خدا حافظ ------------------------------------------------------- ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
-
*** زندهها خیلی براش کهنه بودن-خودشو تو مرده ها جا زد و رفت***
پنجشنبه 7 دی 1385 21:36
دل من یه روز به دریا زد و رفت پشتپا به رسم دنیا زد و رفت زندهها خیلی براش کهنه بودن خودشو تو مرده ها جا زد و رفت هوای تازه دلش میخواست ولی آخرش توی غبارا زد و رفت دنبال کلید خوشبختی میگشت خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت یه دفعه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زد و رفت دفتر گذشتهها رو پاره کرد نامه فرداها را تا...
-
زیر بارون
پنجشنبه 9 آذر 1385 12:17
زیر بارون توی ایوون شده خسته یه پریشون بی پناهه چشم به راهه دوری از اون یه گناهه دل با تو پاییزش بهاره بهاره ای عمر دوباره دوباره با تو در دل من غصه جا نداره زیر بارون توی ایوون شده خسته یه پریشون بی پناهه چشم به راهه دوری از اون یه گناهه هه هه هه تو رو داشتن واسه من یه نیازه با تو دل از همه چیز بی نیازه تو رو داشتن...
-
<<<< اومدی معجزه کردی >>>>
پنجشنبه 9 آذر 1385 12:00
اومدی معجزه کردی . نمی دونی که چه کردی . اومدی دنیامو ساختی . ِاومدی فردامو ساختی . اگه دنیامو بخوای من به تو نه نمیگم . ماهه شبهامو بخوای من به تو نه نمیگم . آسمونمو بخوای من به تو نه نمیگم . اگه جونمو بخوای من به تو نه نمیگم . من به تو نه نمیگم . نه به تو نه نمیگم من به تو نه نمیگم . نه به تو نه نمیگم اومدی معجزه...
-
به سراغ من نیایید!!!
دوشنبه 22 آبان 1385 19:14
به سراغ من اگر می آیید. نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من ...!!!!
-
قایقی خواهم ساخت
شنبه 13 آبان 1385 21:04
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کس نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند ---===========================--- قایقی از تور تهی و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا- پریانی که سر از آب به در می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می...
-
پشت دریاها شهری است ...
یکشنبه 12 شهریور 1385 19:20
پشت دریاها شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند که به یک شعله به یک خواب لطیف خاک; موسیقی احساس تو را می شنود. و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد پشت دریاها شهری است که در آن وسعت...
-
ایستگاه بهشت:
پنجشنبه 9 شهریور 1385 21:13
از جهان تا خدا هزار استگاه بود در هر ایستگاهی که قطار می ایستاد کسی گم میشد قطار میگذشت و سبک میشد زیرا سبکی قانون خداست قطاری که به مقصد خدا می رفت عاقبت به ایستگاه بهشت رسید پیامبر گفت ایجا بهشت است و من شادمانه بیرون پریدم اما تو پیاده نشدی؟! و من نفهمیدم... قطار رفت و دور شد و من از فرشته ای پرسیدم مگر اینجا آخرش...
-
خسته ام من
سهشنبه 7 شهریور 1385 20:25
خسته ام من خسته از این زمانه خسته از این زندگی از این دنیای پر از دوز و کلک پر از هوا و هوس بریده ام می خواهم بروم دور بشوم از این زندگی شاید در جای دیگر این همه دوز و کلک کم تر باشد. خواهم رفت .
-
<< تا حالا شده بخوای با یه آسمونی باشی >>
دوشنبه 30 مرداد 1385 20:28
تا حالا شده بخوای با یه آسمونی باشی یه عشق خالی از پوچ نه بریز و بپاشی تا حالا شده بخوای با سر بری تو شیشیه تا حالا شده بفهمی رفتش واسه همیشه تا حالا شده بمونه داغی تو قلب خستت هوا جزون نباشه واسه دل شکستت پس نگو که می فهمی درد دلم رو این بار نگو می فهمی رفتم حتی تا چوبه دار حتی تا چوبه دار عمرا اگه باورت شده یه دنیا...
-
<<خداحافظ همین حالا>>
دوشنبه 30 مرداد 1385 20:07
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده ست نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده ست خداحافظ واسه اینکه نبندیم دل به رویاها بدونیم بی تو و با تو همیشه رسم این دنیاست خداحافظ خداحافظ همین حالا خداحافظ خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمهام خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید به...
-
من عشق می ورزم و نیش می خورم
چهارشنبه 25 مرداد 1385 21:27
روزی مردی عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند، تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب بار دیگر او را نیش زد. رهگذری او را دید و پرسید : چرا عقربی را که نیش می زند نجات میدهی؟ مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من اینست که...
-
دوستت دارم
یکشنبه 22 مرداد 1385 20:30
دوستت دارم نخستین نگاهی که مارا به هم دوخت........ نخستین سلامی که درجان ما شعله افروخت نخستین کلامی که دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد پر از مهر بودی....پر از نور بودم همه شوق بودی....همه شور بودم خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیم........در رازی نهفتیم چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را...
-
<< تنها >>
شنبه 7 مرداد 1385 22:05
چه سخت است در میان جمع بودن اما در گوشه ای تنها نشستن
-
<<<دلم گرفته است>>>
چهارشنبه 4 مرداد 1385 20:52
ســلام امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب میکشم چراغ های رابطه تاریک اند چراغ های رابطه تاریک اند کسی مرا به افتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است پرنده...
-
<< نرو تو هم مثل من نمی تونی دووم بیاری >>
پنجشنبه 29 تیر 1385 12:43
نرو تو هم مثل من نمی تونی دووم بیاری نرو تو هم مثل من تو غصه کم میاری نرو آه نرو نرو تو هم می پوسی میمیری بی من نرو تو هم طاعون غم می گیری ای من نرو آه نرو نرو نرو تو که میدونی من بی تو تو بی من یعنی حسرت تو که میدونی بی جواب میمونه عشق و عادت تو که میدونی کم میشم تو که میدونی کم میشی تو که میدونی هم آغوشه غم میشی نرو...
-
<<دنیا چقدر کوچیکه>>
پنجشنبه 22 تیر 1385 13:41
قربون برم خدا رو ، دنیا چقدر کوچیکه مرز دیروز و امروز ، قد یه مو باریکه چه خنده دار حالت ، دلم برات می سوزه برگشتی که چی بشه ؟ فک کردی که دیروزه اون روزی که می رفتی اشکام چه ریزه ریزه ببین حالا چه جوری اشکات داره می ریزه بی تفاوت می رفتی ، پیش تو می شکستم حالا تو می شکنیو ، بی تفاوت نشستم اون روزی که روزت بود ، روزامو...
-
قلب من
سهشنبه 20 تیر 1385 22:53
-
Romeo & Joliet
سهشنبه 20 تیر 1385 22:41
-
کجای ایـن جــنـگـل شــب پنهون می شی خورشیدکم
سهشنبه 13 تیر 1385 18:57
کجای ایـن جــنـگـل شــب پنهون می شی خورشیدکم پشـت کدوم ســد ســکـوت پـر مـی کــشــی چــکـاوکم چرا بـه من شک می کنی مـن کـه مـنـــم بـرای تــو لبـریـزم از عـشــق تــو و سـرشــارم از هــوای تــو دسـت کدوم غزل بـدم نـبــض دل عـاشـقـمـو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقـمو گـریه نمی کنم نـــرو آه نمی کـشـم بشین حرف نمی...