از جهان تا خدا هزار استگاه بود
در هر ایستگاهی که قطار می ایستاد کسی گم میشد
قطار میگذشت و سبک میشد
زیرا سبکی قانون خداست
قطاری که به مقصد خدا می رفت
عاقبت به ایستگاه بهشت رسید
پیامبر گفت ایجا بهشت است و من
شادمانه بیرون پریدم
اما تو پیاده نشدی؟!
و من نفهمیدم...
قطار رفت و دور شد
و من از فرشته ای پرسیدم مگر اینجا آخرش نیست؟
گفت نه ; قطار به سوی خدا میرود
...و خدا به آن ها میگوید درود بر شما راز من همین بود
آنکه مرا میخواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد
و من...
خیلی متنش زیباست
راستی آخرین ایستگاه بهشت کجاست؟
یادش بخیر روزایی که گل یاست بودم
یادش بخیر قدیما هوش و حواست بودم
حالا ازم رنجیدی
گفتی از من بریدی
دیگه تو قهری با من
جوابم نمی دی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
تا یه قدم بذاری
می یام به پیشواز تو
می شم مثل گذشته دلبر طناز تو
حیفه من وتو از هم برنجیم و جدا شیم
مثل یه عکس کهنه رنگ گذشته ها شیم
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
دو روز دنیا عزیزم ارزش نداره
فاصله بین من وتو سردی می یاره
خونه رو گلخونه می کنم برات
تا که باز عشق ببینم تو چشات
از راه بیا امشب
بیا به دیدارم
در انتظار تو
همیشه بیدارم
هنوز تویی دار و ندارم
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی
بگو مگه دوسم نداشتی
چرا رفتی تنهام گذاشتی
دیگه بسه برگرد کنارم
عزیزم آشتی آشتی