دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشتپا به رسم دنیا زد و رفت
زندهها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی میگشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشه فردا زد و رفت
دفتر گذشتهها رو پاره کرد
نامه فرداها را تا زد و رفت
به سرش هوای حوا زد و رفت
مدت ها بود برای دیدنت به اسمان چشم دو خته بودم چون می اندیشیدم تو چون یک ستاره در اسمان دلم می درخشیدی مدت ها بود برای دیدنت به دریا چشم دو خته بودم چون می اندیشیدم تو مانند یک دریا پاک وزلال هستی اما امروز..... برای دیدنت به اتش خیره شده ام چون میدانم بعد از رفتنت وجودم را به اتش کشیدی
are rast gofti tak seda bod
اگه دوست داشتی یه سری به وبلاگ من هم بزن
اگه دوست داشته باشی با هم تبادل لینک کنیم.