-
<<بودیم و کس قدر ندانست که بودیم>>
جمعه 9 تیر 1385 12:09
بودیم و کس قدر ندانست که بودیم باشد که نباشیم و بدانند بودیم
-
<< ندارم حتی یه ستاره >>
جمعه 9 تیر 1385 11:41
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره واسه من تنهایی درده ، درد هیچ کس رو نداشتن هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن دیگه باور کردم این رو که باید تنها بمونم تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم
-
~. دوباره دل هوای باتو بودن کرده .~
سهشنبه 6 تیر 1385 19:58
دوباره دل هوای باتو بودن کرده نگو این دل دوری عشقتو باور کرده دل من خسته از این دست به دعاها بردن همه آرزوهام با رفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه
-
>>>>شونه هات رو کم دارم برای بارش<<<<
یکشنبه 4 تیر 1385 11:51
از تموم دنیا و دارو ندارش شونه هات و کم دارم برای بارش زخمیه خنجر زهر آگین یارم تو که تازه اومدی تنها نذارم به چشمام خوب خیره شو ببین چه پیرم من و دریاب خوب من دارم میمیرم دیگه حتی نایی نیست برای گفتن خیلی وقته تو سکوت غم اسیرم یک لحظه خوبی به من بده از من بگیر روح و تنم برای یک لحظه خوشی به هر دری در میزنم برگردون...
-
>>>>تقاضا<<<<
چهارشنبه 31 خرداد 1385 18:11
>>>>>>>>از قلب من التهاب را بردارید. <<<<<<<< >>>>>>>>>>>>>>>>این وحشت بی حساب را بردارید. <<<<<<<<<<<<<<<<<< >>>>>>از دفتر خاطرات هر روزه من...
-
فردا <کدام فردا>
پنجشنبه 11 خرداد 1385 13:24
کدامین فردا؟! از امروز که به فردا نگاه می کنم ، حس می کنم فردا روز دیگری است. بهترین روز برای یکرنگ شدن، پاک شدن، صمیمی شدن ، عاشق شدن،و ...! امروز که در کوچه ی زندگی می رفتم برایم چاهی افکندند و من در آن افتا دم و هیچکس نبود که مرا بیرون بیاورد و هیچگاه نتوانستم بیرون بیایم. فکر کردم فردا کسی خواهد امد و مرا نجات...
-
<بده دستات رو به دستام>
پنجشنبه 11 خرداد 1385 09:50
>>>>>>>>>>>>>>>> <<<<<<<<<<<<<<<< بده دستات و به دستام تا با هم کلبه بسازیم کلبه ای پر از من و تو از من و تو ما بسازیم دور بشیم از همه مردم واسه درد هم بمیریم با ستاره ها بخوابیم با ترانه جون بگیریم کلبه ای اندازه عشق باغچه...